این روزها
سلام گل دختری مامان فدات مامانی نمیدونی چقدر دوست دارم خانم من
مامان جون این روزا هم حالم خوش نیست هم مامان جون داره جابجا میشه میره خونه جدید اینه که کمتر میتونم بیام مطلب بزارم عشقم
از این روزات بگم که خیلی ماهی دیگه کلی سر صدا از خودت در میاری خودت با خودت میخندی
دیروز تو مغازه دوست دای علی بودیم برا انتخاب کاغذ دیواری نمیدونی چکار میکردی گذاشته بودی رو سرت اونجارو خودت با خودت اقون پاقون میکردی میخندیدی انگاری از البومای کاعذ دیواریا خوشت اومده بود مهو شون شده بودی خوشحال بعدشم که گلاب به روت بعد از چند روز که شکمت کار نمیکرد وقت گیر اوردی همون جا چقدر تعویض سخت بود که البته بازم مامان جون زحمتشو کشید اخه بچه جون اوجا جاش بود فکر کنم که برا همین انقدر خوشحال بودی خلاصه که نگم برات اومدیم خونه با اینکه کلی تمیز کاری کردیمت لباساتو عوض کردیمو اینا ولی یه راست بردمت حمام
عشقم الانم که دارم این پست میزارم شما خوابیدی رو پام یکمی دلت درد میکرد
دوست دارم گلم خیلی خیلی زیاد