شب نیم سالگی
شب نیم سالگی عشقم29/9/1394
من شما بابای مهربونت 3تای رفتیم فست فود رامان
برای اولین بار راحت تونستیم بیرون تو فضای رستورانی خوش بگذرونیم
شما هم خوشحال بازم اونجارو گذاشته بودی رو سرت سر صدا اواز
همش میخواستی هر چی ما میخوریمو بخوری
فضای بازی کوچولوها
دختر نیم ساله عزیز من نفسمی عشقم
عشقم دوست عزیزم نیکو جون مامان ارنیگای عزیز به لباس تنت اشاره کرد
گفتم خالی از لطف نیست که بگم بافتای تتنت کار مامانجون عزیزته وقتی شما تو دلم بودی برات میبافتشون دستت درد نکنه مامان جون فدای دستای پر مهرت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی