حلما جونمحلما جونم، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
مامان حلمامامان حلما، تا این لحظه: 35 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
بابا حلمابابا حلما، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره
شروع وبلاگمشروع وبلاگم، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات سیسمونی وتولد حلما جونی

عکس های اتلیه مامان حلمای6ماهگی اولین زمستان

بعد کلییییییی تلاش یه عالمه اپ کردن نوشتن  توضیحات دیگه اخرای نوشتن این پست بودم که دست گل دخملی خورد پستم پرید من عصبانی شاه دخترو غش غش میخنده انگوشتت تو دهنش به من نگاه میکنه نمیدونم بخورمش یا بمالونمش به هم انگاری خودشم فهمیده چه کرده در نتیجه بنده 2ساعت تمام وقت گذاشته وگردن درد دست درد اینها گرفته موندم بدون نتیجه حالا دیگه خاله ها خودتون میدونید شاه دخترو با این قند عسل نه گوشی میشه دست گرفت نه پای لبتاب اومد خودشو میکشه تا یا گوشی بدم دستش یا موس لبتابو دختر  تکنولوژی پرست منه دیگه اینم حال منه الان تا یه زمان مناسب دیگه که دوباره...
18 دی 1394

واما غذا خوردن حلما

 سلام عشقم غذا خور شدنت مبارک نفس حلما خانم5ماه6 روزگی شروع به غذا خوردن کرد وای که چقدر هیجان داشتم برا اینکار عزیز دلم اولین بار برات یه فرنی سبک +1دونه بادم درست کردم که دوست داشتی کلی تعجب کرده بودی که این چیه انقدر بامزه شده بودی  کلی وسایل لازمه تا شما به به بخوری این چیه میخواد بره تو دهن من توش چی داره مامان خوردنیه وای اخ جونمی خوش مزه بود ولی شیر مامانم بهتره ها گفته باشم گاهی از اینا میخورم مامان جون   مهربون اولین غذای نیمه جامدت رو درست کرد بهت داد ارد برنج یه کوچولو نبات شیر یکمی کره ارد برنج یه کوچولو نبات شیر عرق هل...
18 دی 1394

عکس

یه عالمه عکس جدید تو راهه وای عزیز جونم دلم میخوادبخورم تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ...
16 دی 1394

جشن نیم سالگی عشقم+عکس+شب یلدا

                برای ادامه عکس ها برو ادامه مطلب عزیزم           از اونجایی که نیم سالگی شما با شب یلدا یکی شده بود  تم یلدا گونه هم داشتیم                 اینم از شما که اخر مهمونی کفشاتو در اورده بودی انداخته بودی اون زیره دختر شیطون من اینارو صبح دیدم کلی خندیدم فدا مدا شدم برات عمر مامان جونم اول از همه ا...
16 دی 1394
2222 16 29 ادامه مطلب

شب نیم سالگی

شب نیم سالگی عشقم29/9/1394 من شما بابای مهربونت 3تای رفتیم فست فود رامان برای اولین بار راحت تونستیم بیرون تو فضای رستورانی خوش بگذرونیم شما هم خوشحال بازم اونجارو گذاشته بودی رو سرت سر صدا اواز همش میخواستی هر چی ما میخوریمو بخوری       فضای  بازی کوچولوها دختر نیم ساله عزیز من نفسمی عشقم عشقم دوست عزیزم نیکو جون مامان ارنیگای عزیز به لباس تنت اشاره کرد  گفتم خالی از لطف نیست که بگم بافتای تتنت کار مامانجون عزیزته وقتی شما تو دلم بودی برات میبافتشون دستت درد نکنه مامان جون فدای دستای پر مهرت    ...
13 دی 1394

عشق مادری دنیای دوست داشتنی

مادر که باشی نباید سرما بخوری یا اگه هم سرما خوردی باید زودتر خوب بشی مادر که باشی نمیتونی تب کنی دیگه چه برسه به اینکه لرز هم بکنی یا اگر هم تب و لرز کردی باید سعی کنی خیلی حالت تب و لرزت رو بچت نبینه آخه ممکنه بترسه و نگران بشه اینطوری بیشتر بهت بچسبه و ممکنه اون هم سرما بخوره. مادر که باشی خیلی وقت نداری بشینی و بری تو هپروت و واسه خودت باشی مادر که باشی وقتی هم عصبانی میشی و داد و بیداد راه میکنی بعد که بچت میخوابه می شینی به صورت معصومش نگاه میکنی غصه می خوری که چرا نتونستی جلوی خودت رو بگیری !!!! مادر که باشی گاهی لحظه شماری میکنی که بچت بخوابه بعد که میخوابه و خوابش طولانی میشه دلت براش تنگ میشه!!!! مادر...
13 دی 1394