حلما جونمحلما جونم، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
مامان حلمامامان حلما36 سالگیت مبارک
بابا حلمابابا حلما، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
شروع وبلاگمشروع وبلاگم، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات سیسمونی وتولد حلما جونی

این روزها

سلام گل دختری مامان فدات مامانی نمیدونی چقدر دوست دارم خانم من  مامان جون این روزا هم حالم خوش نیست هم مامان جون داره جابجا میشه میره خونه جدید اینه که کمتر میتونم بیام مطلب بزارم عشقم از این روزات بگم که خیلی ماهی دیگه کلی سر صدا از خودت در میاری خودت با خودت میخندی دیرو ز تو مغازه دوست دای علی بودیم برا انتخاب کاغذ دیواری نمیدونی چکار میکردی گذاشته بودی رو سرت اونجارو خودت با خودت اقون پاقون میکردی میخندیدی انگاری از البومای کاعذ دیواریا خوشت اومده بود مهو شون شده بودی خوشحال بعدشم که گلاب به روت بعد از چند روز که شکمت کار نمیکرد وقت گیر اوردی همون جا  چقدر تعویض سخت بود که البته بازم مامان جون زحمتشو کش...
20 مهر 1394

دختر طلا

سلام دختر طلا ناناز بلا عشق مامان مامانی انقدر شیرین عسل شدی هر کی میبینتت عاشقت میشه نگاهارو به خودت جلب میکنی وقتی میریم بیرون بدون این نیست که هر کی میبینتت لبخند بهت نزنه خیلی ها دلشون میخواد بغلت کنن یا باهات بازی میکنن تو مشهد هم تو کالسکت که بودی هی میومدن لوپتو میکشیدن یا بوست میکردن حتی وقتی خواب بودی بعدشم بیدار میشدی دختری این روزا هم کنج کاو شدی هم  شیطون بلا با صدای بلند میخندی قهقه میزنی کافیه پات به یه چیزی گیر کنه انقدر بهش پا میکوبی خوشت میاد با خودت بلند بلند حرف میزنی امروز که تو تاب برقیت بودی با اسباب بازهای جلوش بازی میکردی خودت با خودت قهقه میزدی خوشت میومد وای خدایا م...
18 مهر 1394

روز جهانی کودک

سلام سلام  سلام عشق مامان عمر مامان روزت مبارک نفسم جونم عزیزم   خدا جونم شکرت که به من دختر به این ماهی دادی    اولین روز کودک بهت تبریک میگم عشقم چه خوبه هستی و من کودکی دارم که عاشقانه دوسش دارم  میتونم عطر تنش رو حس کنم گرمای وجود نازنینت گرما بخش زندگیم شده با وجودت جهان عطر بوی دیگری داره برگ گلم خدارو شاکرم روزی 1000بار بابت داشتنت عزیز  جونم دوست دارم مامان جونم                                                        &nb...
16 مهر 1394

عاشقانه های مادری دختری

سلام عشق مامان شما الان 3ماه نیم سن داری    دوست دارم  کوچولوی من  عاشق دستای کوچیکتم صدای نفسهات نگاهات سر     صدا کردنات گریه هات خوش اخلاقی هات بد اخلاق بودن هات خندهای شیرینت   قهقه هات دلیل زندگیم شده گل من    مامانی واقعا نمیدونم چطوری از خدای مهربون تشکر کنم بابت بخشیدن   شما به ما خدا جون شکرت خدا جون عاشقتم که بهم اجازه دادی دوباره عاشق   بشم عاشق یه فرشته پاک خدایا خیلی مهربونی   کوچولوی شب بیدارم  مامان عاشق حرکت دادن دستاته مامانی نمیدونی چه با   مزه میشی وقتی دستاتو نگاه میکنی اخه داری میشن...
16 مهر 1394

حلما جونم رفته شمال اولین دریا و کنار ساحل بودن

حلمای خوش سفر من  مامانی اینجا تازه راه افتادیم شما اولین سفرت رو با خواب شروع کردی بیشتر راهم خواب بودی گل من   اینجا هم بین راه ناهار خوردیم شما میخوای کنار بابا بزرگ یه چرتی بزنی عشقم هوا هم خنک بود منم کلی پوشندمت خخخخ مادر دیگه   ادامه عکسها تو ادامه مطلب برید جنگل گلستان گرازها ماجرا هاشو ببینید                        اولین جنگل رفتن    رسیدیم ولی شما خوابت میاد همچنان یه دفعه تو بغل بابا محمدت خوابت برد عشق من   اینم اولین کنار ساحل   ...
15 مهر 1394